تاریخچه تاروت

تصور کنید: یک غروب پاییزی خنک در میلان قرن پانزدهم است. درون یک کاخ روشنشده با نور شمع، صدای خنده در میان دیوارهای مرمری طنینانداز میشود. گروهی از نجیبزادگان ایتالیایی دور یک میز جمع شدهاند، آستینهای ابریشمیشان روی کارتهایی دستساز و نقاشیشده سر میخورد—کارتهایی که شوالیهها، عاشقان و امپراتورها را به تصویر میکشند. این بازی تاروکی است—یک نبرد هوشمندانه که در آن استراتژی از خرافات مهمتر است.
شش قرن به جلو برویم. حالا در آپارتمانی در بروکلین، نور ریسههای چشمکزن فضا را گرم کرده است. یک خوانشگر تاروت برای مشتریاش کارتها را روی میز میچیند. ماه. برج. ستاره. فضای اتاق از تنش پر شده است؛ گویی نمادهایی که با جوهر بر این کارتها حک شدهاند، زنده شدهاند و با بیننده سخن میگویند. خوانشگر به آرامی میگوید: «این درباره سرنوشت نیست. این درباره انتخابهاست.»
این همان پارادوکس تاروت است: چیزی که به عنوان یک سرگرمی دوره رنسانس برای اشراف اروپا آغاز شد، اکنون به زبانی جهانی برای خودشناسی، عرفان و حتی شورش تبدیل شده است. این ۷۸ کارت مانند یک تست رورشاخ، تجربه انسانی را منعکس میکنند—از کشمکشهای قدرت در قرون وسطی گرفته تا بحرانهای هویتی قرن بیست و یکم. اما چگونه یک بازی کارتی به پدیدهای معنوی تبدیل شد؟ و چرا در عصر الگوریتمها و هوش مصنوعی همچنان ما را مجذوب خود میکند؟
داستان تاروت، همچون یک نقشبافته پیچیده، از تارهایی از جنس هنر، رازآلودگی و اشتیاق انسانی تشکیل شده است. این داستانی است از اشرافزادگان خسته، از غیبگویان قرن نوزدهم که در جستجوی «دانش گمشده» مصر بودند، و از هنرمندان فمینیستی که نمادهای تاروت را از نو تفسیر کردند. در طول تاریخ، تاروت توسط کلیساها ممنوع شده، توسط شرکتهای تجاری به بازار عرضه شده و توسط روانشناسان زیر سؤال رفته است. و با این حال، جوهرهی آن دستنخورده باقی مانده است: تاروت زنده میماند، زیرا ما را وادار میکند با ناشناختهها روبهرو شویم—نه برای پیشگویی آینده، بلکه برای هدایت خود در آشوب زمان حال.
در این سفر، مسیر پرپیچوخم تاروت را از سالنهای اشرافی تا پادکستهای مدرن دنبال خواهیم کرد. ابتدا به دربارهای آفتابگرفتهی ایتالیا میرویم، جایی که اولین دستهای تاروت به عنوان نمادهای تجمل و قدرت ساخته شدند. سپس وارد سالنهای رازآلود پاریس قرن هجدهم خواهیم شد، جایی که آزاداندیشان این کارتها را به ظرفی برای دانش غیبی تبدیل کردند. از آنجا، شاهد انفجار تاروت در فرهنگ عامه خواهیم بود—از جلد آلبومهای پانک راک گرفته تا دفاتر رواندرمانی—و با بحثهای بحثبرانگیز آن مواجه میشویم: آیا تاروت ابزاری برای توانمندسازی است یا وسیلهای برای سوءاستفاده؟ آیا یک سنت مقدس است یا بوم خالیای برای سرمایهداری؟
در پایان، شاید همچنان این پرسش در ذهنتان باقی بماند: آیا تاروت جادویی است، استعاره است، یا هر دو؟ اما یک چیز قطعی است—بزرگترین ترفند تاروت پیشگویی نیست.بلکه بقاست.
۱. خاستگاهها: تولد تاروت بهعنوان یک بازی (قرن ۱۵ تا ۱۸)

۱.۱ بازیهای کارتی اولیه در اروپا: از تاس تا دستههای کارت
مدتها پیش از ظهور تاروت، اروپای قرون وسطی پر از بازیهای شانسی بود. صدای غلتیدن تاس در میخانهها شنیده میشد و بازیهای کارتی ساده از طریق مسیرهای تجاری از جهان اسلام به اروپا راه پیدا کرده بودند. تا قرن چهاردهم، کارتهایی با نمادهایی مانند شمشیرها، جامها، سکهها و چوبهای چوگان—که از مصر مملوکی الهام گرفته شده بودند—هم اشراف و هم تاجران را سرگرم میکردند.
اما این کارتهای اولیه چیزی از جذابیت دراماتیک تاروت نداشتند. آنها ابزاری برای قمار بودند، نه داستانگویی.
سپس، در اواسط قرن پانزدهم، دولتشهرهای رقیب در شمال ایتالیا—میلان، فرارا و بولونیا—به آزمایشگاههایی برای خلاقیت تبدیل شدند. در میان جنگها و جنبوجوش فرهنگی رنسانس، کسی (شاید یک اشرافزادهی خسته یا یک هنرمند درباری زیرک) ایدهای جسورانه را مطرح کرد: اگر کارتها بتوانند چیزی فراتر از شمارش امتیازها باشند چه؟
و اینگونه بود که تاروت متولد شد.
در ابتدا با نام تاروکی شناخته میشد، این بازی یک نسخهی استراتژیک از بریج بود، که در آن بازیکنان برای بهدست آوردن برگهای برنده رقابت میکردند. اما در میان کارتهای معمولی، دستهای از کارتهای جدید اضافه شد: کارتهای برگ برنده (ترامپ) که با تصاویر تمثیلی تزیین شده بودند.
این کارتها در ابتدا نمادهای عرفانی نبودند، بلکه هجویههایی از قدرت بودند: پاپ، امپراتور و دیوانه (یک دلقک که همهی آنها را به سخره میگرفت). پیشگویی؟ هنوز خبری نبود. این بازی متعلق به حیلهگرها و متفکران بود، جایی که اشرافزادگان با دستههای کارتهای مجلل و دستساز، هم ذکاوت و هم ثروت خود را به نمایش میگذاشتند.
۱.۲ دستهی ویسکونتی-اسفورزا: هنر، قدرت و برگهای طلا
تصور کنید کارتی را در دست گرفتهاید که با طلای واقعی مزین شده و لبههای آن با گذر قرنها نرم شده است.
دستهی تاروت ویسکونتی-اسفورزا، که در حدود سال ۱۴۴۱ ساخته شد، مونالیزای دنیای کارتهای بازی است. این دستهی نفیس به سفارش فیلیپو ماریا ویسکونتی، دوک بدگمان میلان، ساخته شد. اما این کارتها بیشتر از آنکه وسیلهای برای بازی باشند، وسیلهای برای قدرتنمایی بودند.
هر کارت، اثری هنری بود که شکوه خاندان ویسکونتی را به نمایش میگذاشت: شوالیههای زرهپوش، دوشیزگان فرشتهگونه و نشان خانوادگی ویسکونتی—ماری که در حال بلعیدن یک مرد بود، استعارهای نهچندان پنهان از جاهطلبی بیرحمانهی این خاندان.
این دسته شامل ۷۸ کارت بود—۲۲ کارت آرکانا کبیر (برگهای برندهی تمثیلی) و ۵۶ کارت آرکانا صغیر (چهار خال: جامها، شمشیرها، سکهها و چوبدستیها). این کارتها را میتوان بهعنوان یک اینستاگرام قرون وسطایی تصور کرد: دیوانه، که به شکل یک گدا به تصویر کشیده شده، نمایندهی کسانی است که در حاشیهی جامعه قرار دارند. کارت عاشقان؟ نه نمادی از عشق، بلکه اشارهای به ازدواجهای سیاسی.
و در عین حال، در همین تصاویر، بذرهایی از آیندهی تاروت کاشته شده بود: کهنالگوهایی که آنقدر قدرتمند بودند که بعدها تخیل عرفانی را شعلهور کنند.
امروزه تنها ۱۵ کارت از دستهی ویسکونتی-اسفورزا باقی مانده است، پراکنده در موزهها، همچون قطعات یک پازل. اما میراث آن واضح است: تاروت کار خود را بهعنوان یک ابزار پروپاگاندا آغاز کرد—راهی برای نخبگان رنسانس تا بگویند: ببینید چقدر بافرهنگ و دستنیافتنی هستیم.
۱.۳ گسترش در سراسر اروپا: از کاخها تا میخانهها
تا قرن شانزدهم، تاروت از مرزهای ایتالیا فراتر رفته بود. در فرانسه، به تارو تغییر نام داد و به یکی از سرگرمیهای محبوب دربار لویی چهاردهم تبدیل شد، جایی که اشرافزادگان پودر زده در میان بازیها دربارهی فلسفه بحث میکردند. سربازان سوئیسی نسخههای کوچک آن را در جیبهایشان حمل میکردند، در حالی که آلمانیها آن را تاروک نامیدند و خالهای ایتالیایی را با بلوط و برگهای درختان جایگزین کردند.
اما با گسترش بازی، از انحصار اشراف خارج شد. دستههای چاپ چوبی ارزان، قصابان و نانواها را قادر ساخت تا در میخانههای کمنور بازی کنند. فرانسویها خالهای آن را سادهسازی کردند و به دل، پیک، خشت و گشنیز تغییر دادند—نمادهایی که هنوز هم در کارتهای بازی امروزی دیده میشوند.
در همین حال، تصاویر آرکانا کبیر با اساطیر محلی درهم آمیختند: در مناطق آلپ، کارت شیطان شاخهای بز گرفت؛ در نواحی پروتستان، پاپ بهطور نامحسوسی به هیرُفانت (راهب) تبدیل شد تا حساسیتهای مذهبی را تحریک نکند.
تا قرن هجدهم، تاروت به یک آفتابپرست فرهنگی در اروپا تبدیل شده بود—بازیای که شخصیت خود را بر اساس دستهایی که آن را در اختیار داشتند، تغییر میداد.
اما پتانسیل اسرارآمیز آن هنوز در خواب بود، در انتظار گروهی از خیالپردازان دوران رمانتیک که آن را بیدار کنند.
چرا این موضوع مهم است؟
ریشههای تاروت فقط یک درس تاریخی نیستند؛ بلکه یادآوری این حقیقتاند که معنا ساخته میشود، نه اینکه بهطور ذاتی وجود داشته باشد.
نجیبزادگان رنسانس هرگز تصور نمیکردند که نمادهای تجمل و قدرتشان روزی به ابزار خودشناسی تبدیل شود.
و با این حال، هر بار که کسی امروز یک دسته تاروت را برمیدارد و کارتها را برمیزند، در حال ادامه دادن یک بازی ۶۰۰ ساله است—بازیای که با غرور یک دوک و قلمموی یک نقاش آغاز شد.
کارتها تغییر نکردهاند. اما ما تغییر کردهایم.
۲. تحول عرفانی تاروت (قرن ۱۸ تا ۱۹)

۲.۱ تولد تاروت اسرارآمیز: افسانهها، دروغها و یک آرایشگر پاریسی
تصور کنید: یک سالن دودی در پاریس، سال ۱۷۷۲. فیلسوفان، انقلابیون و جاهطلبان اجتماعی جرعهای از ابسنیت مینوشند و دربارهی «اسرار باستان» بحث میکنند. در میان آنها، آنتوان کور دو گبلن، یک کشیش سوئیسی که شیفتهی مصر باستان شده، وارد میشود و در کتاب خود Le Monde Primitif بمبی خبری منفجر میکند:
«تاروت»، او ادعا میکند، «کتاب گمشدهی تحوت است—متنی که از اهرام جان سالم به در برده و توسط کولیهای رم به اروپا آورده شده است.»
فراموش کنید که خط هیروگلیف هنوز رمزگشایی نشده بود، یا اینکه منشأ ایتالیایی تاروت کاملاً مستند شده بود. افسانهی گبلن مانند چسب به فرهنگ اروپا چسبید.
چرا؟
زیرا اروپای قرن هجدهم تشنهی شرقشناسی بود. حملهی ناپلئون به مصر (۱۷۹۸) تبوتابی برای هر چیز «شرقی» به راه انداخت، و داستان گبلن برای تاروت، پیشینهای رمزآلود و جذاب به اندازهی یک معمای ابوالهول ساخت.
اما جادوی واقعی از جایی دیگر آمد: اتهیا (با نام اصلی ژان-باپتیست آلیِت)، یک فروشندهی بذر که به آرایشگری سلبریتیها روی آورده بود. در سال ۱۷۸۹—همان سالی که پاریزیان به باستی حمله کردند—اتهیا کتاب تحوت را منتشر کرد، اولین راهنمای رسمی فالگیری با تاروت.
دستهی تاروت او، پر از نمادهای نجومی و معانی معکوس، تاروت را از یک بازی اشرافی به آینهای برای روح تبدیل کرد. منتقدان او را شیاد مینامیدند؛ اما پیروانش قسم میخوردند که کارتهایش انقلاب فرانسه را پیشبینی کردهاند.
گبلن و اتهیا چیزی را انجام دادند که تصورش هم دشوار بود: آنها یک بازی ۳۰۰ ساله را به دانشی باستانی تبدیل کردند.
و این، همان تولد تاروتی است که امروز میشناسیم—ترکیبی از نمایش، پژوهش و البته، دروغهای جسورانه.
۲.۲ احیای هرمسی: عرفان، قبالا و یک کشیش طغیانگر
تا دههی ۱۸۵۰، اروپا مستِ شورش معنوی بود. جلسات احضار ارواح جایگزین مراسم کلیسا شدند و هنرمندانی مانند بودلر، اشعار ستایشآمیزی دربارهی حشیش نوشتند.
در این میان، الیفاس لوی، یک کشیش کاتولیک خلعشده و نمایشی، وارد صحنه شد. در کتابش Dogme et Rituel de la Haute Magie، او تاروت را به یک کلید جهانی تبدیل کرد که قبالای یهودی (درخت زندگی)، طالعبینی (دایرهی زودیاک) و کیمیاگری (جستجو برای طلا) را به هم متصل میکرد.
لوی باور داشت که تاروت فقط مصری نیست—بلکه رمزگشای هستی است.
اما افکار لوی به صحنهای بزرگتر نیاز داشت. اینجا بود که محفل هرمسی سپیدهدم طلایی وارد میدان شد—یک جامعهی مخفی که در سال ۱۸۸۸ توسط فراماسونها و بازیگران شکسپیری تأسیس شد.
در لژهای شمعافروز لندن، اعضای این محفل—از جمله آرتور ادوارد وایت و آلیستر کراولی—تاروت را به هزارتویی از آیینها تبدیل کردند. سیستم سپیدهدم طلایی وسواسگونه بود: هر کارت با یک حرف عبری، یک سیاره و یک نشان طالعبینی مرتبط بود.
شوالیهی عصا؟ آتشِ آتش.
کاهنهی اعظم؟ ماه، شهود، و حرف عبری گیمِل (بهمعنای شتر).
این فقط عرفان نبود—بلکه بازیگری متدیک برای روح بود.
و از دل همین تفکرات، دستهی رایدر-وایت-اسمیت (۱۹۰۹) متولد شد، جایی که هنرمند پاملا کولمن اسمیت، اصول سپیدهدم طلایی را به صحنههایی زنده تبدیل کرد:
مرگ، سوار بر اسبی سفید.
کارت عاشقان، گرفتار میان میل زمینی و ندای آسمانی.
برای اولینبار، کارتهای آرکانا صغیر صرفاً نمادهای تکراری خالها نبودند—بلکه داستانهای کامل را روایت میکردند.
عرفان، به جریان اصلی وارد شده بود.
۲.۳ دستههای نمادین قرن نوزدهم: الگوی مارسی و وسواس یک فراماسون
درحالیکه غیبگویان در دنیای نمادها غرق بودند، تاروت مارسی همچنان با سادگی خود پابرجا ماند. این دسته که از دههی ۱۶۰۰ در فرانسه چاپ میشد، با رنگهای اولیه و تصاویر تخت و قرونوسطاییاش، به سنگ روزتای دستههای عرفانی تبدیل شد.
کارت عدالت، ترازویی را همچون بانوی عدالت در دست داشت.
چرخ سرنوشت، با یک ابوالهول خندان میچرخید.
اما قدرت واقعی تاروت مارسی در ابهام آن نهفته بود. برخلاف تفسیرهای دقیق و محدود اتهیا، مارسی از بیننده میخواست که معنای کارتها را خودش کشف کند.
سپس اسوالد ویرث، یک فراماسون سوئیسی، وارد میدان شد. او معتقد بود که تاروت «مبتذل» شده است. در سال ۱۸۸۹، او دستهای طراحی کرد که سادگی مارسی را با اسرار فراماسونی ترکیب میکرد.
کاهنهی اعظم او میان دو ستون سیاه و سفید نشسته بود (یادآور معبد سلیمان).
جادوگر او ابزارهای کیمیاگری را روی میزی قرار داده بود که با نماد بینهایت مزین شده بود.
اما کارتهای ویرث برای بازی یا حتی فالگیری نبودند—بلکه مدیتیشنهایی مقدس بودند که باید مانند هندسهی عرفانی رمزگشایی میشدند.
تا سال ۱۹۰۰، تاروت به هزارتویی از انعکاسها تبدیل شده بود.
آیا راهنمای فراماسونها بود؟
یک نقشهی قبالایی؟
ابزاری برای انقلاب؟
پاسخ، البته، این بود: همهی اینها، و بیشتر از آن.
چرا این موضوع مهم است؟
قرن نوزدهم، عرفان تاروت را کشف نکرد—بلکه آن را اختراع کرد.
دروغهای گبلن، جاهطلبی لوی، و آیینهای وایت، به ما یادآوری میکنند که معنویت اغلب کلاژی از اشتیاق انسانی است.
و با این حال، بدون این افراد، تاروت شاید بهعنوان یک بازی فراموششده میمرد.
در عوض، آنها تاروت را به آینهای برای روح مدرن تبدیل کردند—آینهای شکسته، جستجوگر، و بیپایان در حال دگرگونی.
۳. تاروت مدرن (قرن ۲۰ تا امروز)

۳.۱ فرهنگ عامه و محبوبیت گسترده: از محافل مخفی تا قفسههای کتاب در حومهشهر
در سال ۱۹۰۹، انقلابی آرام دنیای عرفان را تکان داد. دستهی رایدر-وایت-اسمیت—تصویرسازیشده توسط پاملا کولمن اسمیت، هنرمند و طراح تئاتر دوجنسگرا—تاروت را به یک رمان تصویری تبدیل کرد.
دیگر خبری از نمادهای انتزاعی تاروت مارسی نبود. در عوض، اسمیت صحنههایی ملموس خلق کرد که هر کسی میتوانست با آنها ارتباط برقرار کند:
☀️ کودکی درخشان که بر اسبی سفید سوار است (خورشید)
💀 اسکلت زرهپوشی که یک پادشاه را زیر پا میگذارد (مرگ)
🌙 زنی در باغی از انار، غرق در اسرار (کاهنهی اعظم)
اسمیت که با دستمزدی ناچیز زیر نظر عرفانگرای مشهور اِی. ای. وایت کار میکرد، در دوران زندگیاش به شهرت نرسید. اما هنر او تاروت را دموکراتیک کرد—آن را از آیینهای جوامع مخفی به ابزاری در دسترس عموم تبدیل نمود.
سپس، آلیستر کراولی وارد صحنه شد—مردی که خود را «جانور بزرگ» عرفان مینامید.
در سال ۱۹۴۴، در حالی که جنگ جهانی دوم در اوج بود، کراولی در عمارتی انگلیسی پنهان شد و با هنرمند لیدی فریدا هریس دستهی تاروت تحوت را خلق کرد.
این دستهی کارت، یک تبوهالوس روانگردان بود:
🔺 هندسههای نئونی، خدایان مصری و کهنالگوهای یونگی مانند عصر جدید (کارتی بهشکل یک واژن، نماد تولد دوباره)
اما تاروت تحوت فقط یک دسته کارت نبود—بلکه یک مانیفست بود، متنی مقدس برای دین کراولی، تلمی، که شعارش این بود:
«هر آنچه میخواهی انجام بده—همین تمام قانون است.»
منتقدان آن را کفرآمیز خواندند.
هیپیها آن را انجیل نامیدند.
تا دههی ۱۹۷۰، تاروت دیگر از مغازههای گردگرفتهی عرفانگراها فراتر رفته بود.
📀 روی جلد آلبومهای لد زپلین جا خوش کرده بود.
🚀 الگوهای داستانی جورج لوکاس در جنگ ستارگان را الهامبخش شده بود.
🎥 حتی در فیلمهای جیمز باند ظاهر میشد.
دیگر یک تابو نبود—بلکه مد روز بود.
۳.۲ جنبش عصر جدید: رواندرمانی، فمینیسم، و جستجوی خود
دههی ۱۹۶۰ فقط راکاندرول را اختراع نکرد—بلکه معنویت را از نو ساخت.
در میان اعتراضات علیه جنگ ویتنام و جنبشهای حقوق مدنی، نسل جدیدی مذهب سازمانیافته را کنار گذاشت.
تاروت دیگر گوی پیشگویی نبود، بلکه آینهای برای روح شده بود.
در سال ۱۹۷۱، فمینیست و راهبهی سابق مری کی. گریر کتاب «تاروت برای خودت» را منتشر کرد و خوانندگان را تشویق کرد که:
📖 با کارتها ژورنالنویسی کنند
🧘 با آنها مدیتیشن کنند
🗣️ و حتی “کارتهایشان را مصاحبه کنند“
ناگهان، تاروت دیگر دربارهی «آیا ازدواج خواهم کرد؟» نبود—بلکه دربارهی درمان زخمهای گذشته، انتخابهای شغلی و هویت جنسی بود.
سپس، در سال ۱۹۸۱، تاروت مادرصلح متولد شد.
این دستهی کارت که توسط فمینیستها کارن ووگل و ویکی نوبل طراحی شد، شمشیرها و امپراتورها را کنار گذاشت و به جای آن، الههها و کارتهای دایرهای را جایگزین کرد (چون «پدرسالاری گوشهها را دوست دارد»).
🔵 کاهن اعظم؟ حالا حلقهای از زنان در حال نواختن طبل بود.
💞 عاشقان؟ دو پیکر برهنه با جنسیت نامشخص.
محافظهکاران این دسته را در آتش سوزاندند.
پیشروها آن را به اعتراضات خیابانی بردند.
تاروت حالا به یک کنش سیاسی تبدیل شده بود—ابزاری برای بازتعریف ساختارهای قدرت، کارت به کارت.
۳.۳ دوران دیجیتال و جریان اصلی: تاروت در عصر تیکتاک
امروز، تاروت همهجا است—و هیچجا.
📱 اپلیکیشنهایی مانند Labyrinthos از هوش مصنوعی برای تولید فالهای شخصی استفاده میکنند.
🎥 نوجوانان در تیکتاک ویدیوهای «یک کارت انتخاب کن» را برای میلیونها نفر پخش میکنند.
☕ حتی میتوانید یک دستهی تاروت استارباکس بخرید (بله، واقعاً وجود دارد).
🔮 برج دیگر فقط نماد سقوط نیست—بلکه در ورکشاپهای شرکتهای بزرگ نماد «نوآوری مخرب» است.
📖 رواندرمانگرها از تاروت برای پیشبرد جلسات درمانی استفاده میکنند.
✍️ نویسندگان با بر زدن کارتها، قفل خلاقیت خود را باز میکنند.
اما عصر دیجیتال، شکافهای خودش را هم دارد.
منتقدان هشدار میدهند که فالهای تولیدشده توسط الگوریتمها («جهان میگوید… بکش به چپ!») تاروت را از لطافت انسانیاش تهی میکند.
با این حال، در میان هرجومرج، جیبهایی از معنا باقی ماندهاند:
🌈 هنرمندان کوئیر، دستههایی طراحی میکنند که پلیآموری و شادی ترنسها را جشن میگیرد.
🪶 هنرمندان بومی، نمادهایی را که روزگاری استعمارگران از آنها دزدیده بودند، بازپس میگیرند.
🌍 و در دنیای پس از همهگیری، پیام تاروت—«عدم قطعیت را میتوان زنده ماند»—بیش از همیشه طنینانداز است.
چرا این موضوع مهم است؟
تاروت مدرن یک دگردیسیگر است.
🔺 یک سلاح ضدفرهنگ بوده است.
💰 یک کالای تجاری شرکتی شده است.
👻 و حتی به یک شبح دیجیتال بدل شده است.
اما هستهی اصلی آن سرسختانه انسانی باقی مانده است:
ابزاری برای پرسیدن این سؤال: «من که هستم؟» در جهانی که بهندرت پاسخی میدهد.
مهم نیست که کارتها را از طریق یک اپلیکیشن انتخاب میکنید یا از یک دستهی دستساز—
قدرت تاروت در پیشبینی نیست.
قدرت آن در مکث است.
در نفسی که قبل از برگرداندن کارت میکشید.
در لحظهای که درک میکنید:
آینده از پیش تعیین نشده است—بلکه داستانی است که همین حالا در حال نوشتن آن هستید.
۴. نمادگرایی و تأثیر فرهنگی تاروت

۴.۱ کهنالگوها و مضامین جهانی: تاروت بهعنوان آینهی روان
تصور کنید:
یک دانشجوی دانشگاهی روی زمین اتاق خوابگاه خود چهارزانو نشسته و به کارت دیوانه خیره شده است.
شخصیت روی کارت به آسمان نگاه میکند، سگی کوچک پاشنههایش را گاز میگیرد، و او تنها یک قدم با سقوط از پرتگاه فاصله دارد.
دانشجو میخندد: «این منم—بیخبر، امیدوار، و آمادهی سقوط در بزرگسالی.»
این همان جادوی نمادگرایی تاروت است—زبانی که از کلمات قدیمیتر است.
کارل یونگ این نمادها را کهنالگوها نامید: الگوهای جهانی که در ناخودآگاه جمعی بشر حک شدهاند.
🔮 کاهنهی اعظم؟ او همان ندای شهودی است که در خودمان خاموش میکنیم.
😈 شیطان؟ بخشهای تاریک ما، ترسها و وابستگیهایی که در زیرزمین ذهنمان زنجیر کردهایم.
حتی چهار خال تاروت نیز به غرایز اولیهی ما زمزمه میکنند:
- جامها: عشق و احساسات
- شمشیرها: تعارض و ذهنیت
- عصاها: جاهطلبی و خلاقیت
- سکهها: بقا و مادیات
اما آرکانا کبیر جایی است که تاروت به یک سفر قهرمانی در ۲۲ پرده تبدیل میشود.
مسیر دیوانه—از بیگناهی (کارت ۰. دیوانه) تا استادی خود (کارت ۲۱. جهان)—بازتابی از تمام داستانهای بلوغی است که تاکنون روایت شدهاند.
🏗️ برج فقط یک ساختمان در حال فروپاشی نیست—بلکه لحظهای است که زندگی، توهمات ظاهراً محکم شما را در هم میشکند.
⚰️ مرگ پایان نیست—بلکه جدایی، از دست دادن شغل، یا تغییر هویتی است که شما را به تولدی دوباره مجبور میکند.
قدرت تاروت در ابهام آن نهفته است:
کارتی که برای یک نفر هشداری دربارهی غرور (امپراتور) است، برای دیگری یادآوری است که قدرت خود را پس بگیرد.
اما اینجاست که پیچش داستان نمایان میشود:
تاروت پاسخ نمیدهد—بلکه بازتاب میدهد.
مانند تست رورشاخ در رواندرمانی، تصاویر تاروت چیزی را نشان میدهند که ما آمادهی دیدن آن هستیم.
به همین دلیل است که:
- تصویر عاشقان در یک حکاکی چوبی قرن هفدهمی میتواند برای یک هزارهای چندعشقی (Polyamorous) معنادار باشد.
- فانوس گوشهنشین میتواند هم راهنمای یک راهب قرون وسطایی باشد و هم یک مدیرعامل فرسوده از کار.
۴.۲ اقتباسهای جهانی: بازآفرینی بیمرز تاروت—و چالشهای آن
📍 در منطقهی آکیهابارای توکیو، یک ماشین فروش خودکار دستههای تاروت مانگا عرضه میکند.
🃏 جادوگر به یک قهرمان انیمه با موی تیغتیغی تبدیل شده است.
🌸 ستاره با شکوفههای گیلاس میدرخشد.
📍 در نیجریه، هنرمند آشِه اوپِتواو، الهههای یوروبا را با تصاویر رایدر-وایت ترکیب میکند، و اوشون، الههی رودها، را به امپراتریس تبدیل میکند.
📍 در بروکلین، بازارهای مستقل پر از دستههای تاروتی است که بر اساس طالعبینی، سلامت روان، و حتی سیاهچالهها و اژدهایان (Dungeons & Dragons) طراحی شدهاند.
تاروت به یک فرهنگ بازترکیب جهانی تبدیل شده است.
اما همهی اقتباسها یکسان خلق نمیشوند.
🎴 دستهی «هند مقدس»، خدایان هندو را روی کارتهای آرکانا کبیر قرار میدهد—بدون هیچ زمینهی فرهنگی.
🔥 دستهی «روح بومی»، نمادهای لاکوتا را قرض میگیرد، در حالی که مبارزات واقعی بومیان را نادیده میگیرد.
این دستهها بحثهایی را برمیانگیزند:
❓ چه زمانی الهام گرفتن به سرقت فرهنگی تبدیل میشود؟
❓ آیا تاروت، که در دوران استعماری اروپا متولد شده، میتواند واقعاً استعمارزدایی شود؟
برخی هنرمندان این طناببازی فرهنگی را با دقت بیشتری طی میکنند.
🃏 تاروت دنیای بعدی، طراحیشده توسط کریستی سی. رود، فمینیست سیاهپوست و کوئیر، کارت عدالت را به یک فعال ترنسجندر و کارت کاهن اعظم را به یک سازماندهندهی اجتماعی تبدیل میکند.
🌱 تاروت برای روح وحشی از لیندزی مک، کارتها را به ابزارهایی برای سوگواری محیطزیستی و عدالت معلولان تبدیل میکند.
کارهای آنها این پرسش را مطرح میکند:
«داستانهای تاروت متعلق به چه کسانی است؟ و چه کسی اجازه دارد آنها را از نو بنویسد؟»
چرا این موضوع مهم است؟
نمادهای تاروت مانند تست رورشاخی برای ارزشهای فرهنگی ما عمل میکنند.
📜 یک پاپ قرون وسطایی به یک کاهن اعظم مدرن تبدیل میشود.
🎭 یک بازی اشرافی قرن پانزدهمی در ایتالیا به زیارتگاهی در نیجریه بدل میشود.
اما این سیالیت، بار معنایی خود را نیز دارد.
هر بار که دستهی کارتها را بر میزنیم، به یک پرسش پاسخ میدهیم:
🃏 آیا تاروت بازتابی از جهان است، یا ابزاری برای تغییر آن؟
شاید هر دو.
تاروت به ما یادآوری میکند که نمادها قدرت دارند—اما فقط اگر ما به آنها معنا ببخشیم.
و در دنیایی پر از تکهتکه شدن و تغییرات، شاید این نهاییترین درس تاروت باشد:
هویت ثابت نیست.
بلکه داستانی است که ما روایت میکنیم—و میتوانیم دوباره آن را بازنویسی کنیم.
۵. جنجالها و انتقادات: کشمکش تاروت میان ایمان و فریب
۵.۱ شکگرایی: «علم است یا شیادی؟»
در یک کافهی بروکلین، پریا، دانشجوی فیزیک، نظارهگر است که یک تاروتخوان به دوستش میگوید:
«تو با یک تصمیم بزرگ دستوپنجه نرم میکنی—چیزی مربوط به شغل و حرفهات.»
پریا چشمانش را میچرخاند و زیر لب زمزمه میکند:
«خب معلوم است که مربوط به شغل است. ما ۲۳ سالهایم. مگر قرار است چه چیز دیگری باشد؟»
شکگرایانی مانند پریا معتقدند که «بینشهای» تاروت چیزی جز خواندن سرد (Cold Reading) نیست—تکنیکی که در آن خواننده با استفاده از جملات کلی و مبهم (مثل «تو اخیراً احساس سردرگمی کردهای») و مشاهدهی واکنشهای ظریف مخاطب (یک اخم، یک آه) پیام خود را تنظیم میکند.
حالا به این سوگیری تأییدی (Confirmation Bias) اضافه کنید—تمایل ذهن ما به یادآوری پیشگوییهایی که درست از آب در میآیند («کارت گفت که یک غریبه را ملاقات خواهم کرد، و همینطور شد!») و نادیده گرفتن مواردی که غلط هستند («همچنین گفت که در قرعهکشی برنده میشوم…»)—و شما فرمولی برای یک توهم قانعکننده دارید.
🔬 دانشمندانی مانند ریچارد وایزمن، روانشناس و شعبدهباز، تاروت را با دارونما مقایسه میکنند:
«تاروت کار میکند، چون تو باور داری که کار میکند—نه به این دلیل که کارتها قدرتی دارند.»
تحقیقات نشان دادهاند که تاروت اغلب بر اثر بارنوم (Barnum Effect) متکی است—تمایلی که در آن افراد توصیفات کلی را بهعنوان «حقیقتی شخصی» میپذیرند (مثلاً: «تو قویتری از آنچه فکر میکنی.»).
و با این حال، حتی شکگرایان نیز ارزش تاروت را بهعنوان ابزاری برای خوداندیشی قبول دارند.
همانطور که نویسنده جسا کریسپین میگوید:
🃏 «کارتها آیندهی تو را پیشبینی نمیکنند—بلکه توهمات زمان حالت را آشکار میکنند.»
۵.۲ مخالفتهای مذهبی: از فتواهای پاپ تا هشدارهای اوانجلیکالها
در سال ۱۴۵۰، کلیسای کاتولیک استفاده از تاروت را در میلان ممنوع کرد و آن را «کتاب تصویری شیطان» نامید.
در سال ۱۷۳۶، کلیسای واتیکان در فهرست کتابهای ممنوعه، تاروت را بهطور کامل محکوم کرد و آن را با بدعت و جادوگری مرتبط دانست.
⏩ سریع به ۲۰۲۳ بیایید:
یک کشیش اوانجلیکال در تگزاس ویدیویی منتشر میکند که میلیونها بار دیده میشود:
🔥 «کارتهای تاروت: دروازهای به نفوذ شیطانی.»
📜 کتاب مقدس در آیاتی مانند تثنیه ۱۸:۱۰–۱۲ هرگونه پیشگویی را منع میکند، و این منبع اصلی مخالفتهای مذهبی با تاروت است.
اما این مخالفتها یکدست نیستند.
🔯 برخی عرفانگرایان یهودی تاروت را بهدلیل ارتباطش با قبالا میپذیرند.
✝️ برخی مسیحیان مترقی از آن برای مدیتیشن استفاده میکنند.
👩🏫 کشیش لونا رامیرز، کشیشی کوئیر از کلیسای اسقفی، استدلال میکند:
«مسیح با تمثیلها سخن میگفت. تاروت فقط یک روش دیگر برای درک رازهاست.»
اما همچنان، داغ ننگ آن باقی است.
تارا، یک پرستار اهل جورجیا، دستهی کارتهایش را از خانوادهی اوانجلیکال خود پنهان میکند:
«آنها فکر میکنند که این کار دروازهی ورود شیاطین است. اما برای من، تاروت مثل یک جلسهی درمانی است.»
۵.۳ تجاریسازی: «مجتمع صنعتی تاروت»
📍 به اُربن آوتفیترز قدم بگذارید، و یک دستهی ۲۵ دلاری «تاروت زودیاک» را کنار شمعهای معطر پیدا خواهید کرد.
📱 آنلاین، اینفلوئنسرهای تاروت در تیکتاک خوانشهای «نیاکانی» ۲۰۰ دلاری میفروشند.
🤖 در همین حال، اپلیکیشنهایی مانند MysticBot فالهایی تولید میکنند که هیچ انسانی در آنها دخیل نیست.
دیهگو، یک تاروتخوان مکزیکی-آمریکایی، با تأسف میگوید:
«تاروت استعمار شده است. فقط ظاهر دارد—نه اصالت.»
منتقدان استدلال میکنند که معنویت به کالایی برای فروش تبدیل شده است.
- دستههای تولیدانبوه اغلب از زمینهی فرهنگی خود جدا میشوند—مثلاً یک «تاروت چاکرا» که توسط طراح اهل یوتا ساخته شده، بدون هیچ ارتباطی با هندوئیسم.
- درحالیکه شرکتها سود میبرند، سنتها و معانی اصلی فراموش میشوند.
اما مدافعان میگویند که این تجاریسازی، دسترسی به تاروت را برای عموم مردم ممکن کرده است.
💰 آیشا، دانشجوی کالج، میگوید:
«من توان خرید یک دستهی ۱۰۰ دلاری را نداشتم، اما همین دستهی ۱۲ دلاری سلامت روانیام را نجات داد.»
در نهایت، مسئله به نیت برمیگردد:
❓ آیا تاروت یک آیین مقدس است یا یک محصول برای مراقبت از خود؟
برای زارا، هنرمندی مستقل که دستههایی را با الهام از میراث نیجریهای خود طراحی میکند، پاسخ واضح است:
🎨 «تاروت یک مد زودگذر نیست. بلکه گفتوگویی با تاریخ است.»
چرا این موضوع مهم است؟
جنجالهای تاروت نسخهی فشردهای از قدیمیترین بحثهای بشریت هستند:
🔬 ایمان در برابر عقل.
💰 سنت در برابر سرمایهداری.
🆚 فردیت در برابر جزماندیشی.
و با این حال، بقای تاروت به همین تنشها بستگی دارد.
✍️ همانطور که نویسنده آماندا ییتس گارسیا اشاره میکند:
«تاروت در مناطق خاکستری رشد میکند—در همان جایی که یک فیزیکدان و یک فالگیر میتوانند کنار یک میز بنشینند، هر یک حقیقت خود را در کارتها ببینند.»
شاید پرسش واقعی این نباشد که:
«آیا تاروت واقعی است؟»
بلکه این باشد که:
«تاروت ما را وادار به روبهرو شدن با چه چیزی میکند؟»
مقدس، فریب، یا خودیاری—تاروت ما را مجبور میکند با داستانهایی که برای خودمان میسازیم روبهرو شویم.
❓ و اینکه چه کسانی از این داستانها سود میبرند.
نتیجهگیری: رقص بیپایان تاروت میان راز و معنا
تصور کنید:
زنی پشت میز آشپزخانهای در بروکلین نشسته، دستهایش دستهای از کارتهای رایدر-وایت را که سالها از عمرشان میگذرد، بر میزند.
کارتها—با لبههایی فرسوده و لکههایی از قهوه—با صدای خشخش روی چوب میز مینشینند.
او یکی را بیرون میکشد:
🌩️ برج—یک برج فروپاشیده، شعلههایی که آسمان را میبلعند.
زن با لبخندی تلخ زمزمه میکند:
«آه، باز هم تو.»
همین لحظه، تمام پارادوکس جاودانگی تاروت را در خود دارد.
این ۷۸ کارت، هم یادگارهای تاریخی هستند و هم آفتابپرستهای فرهنگی.
🎭 دستهی ویسکونتی-اسفورزا، که زمانی افتخار اشرافزادگان بود، اکنون در موزهای با کنترل دمای دقیق نگهداری میشود.
📱 همان تصاویری که روزگاری دیوارهای کاخهای رنسانس را زینت میدادند، حالا روی صفحههای تیکتاک میدرخشند، تفسیرشده توسط نوجوانان توکیویی و مادربزرگهای بوئنوس آیرسی.
🔮 تاروت یک میراث رنسانسی است که به یک غیبگوی مدرن تبدیل شده است.
🃏 یک دست کارت مقوایی ۵ دلاری در یک فروشگاه زنجیرهای است، و همزمان یک نسخهی ۵۰۰ دلاری با روکش طلا در یک گالری هنری.
همانطور که مورخ رابرت ام. پلیس اشاره میکند:
«تاروت، آینهای است که هرگز کدر نمیشود.»
راز ماندگاری تاروت چیست؟
🔄 تاروت زنده میماند چون هم خالی است و هم لبریز.
مانند یک بوم سفید، هر چیزی را که بر آن میافکنیم جذب میکند:
- یک عارف، پیامهای الهی را در آن میبیند.
- یک روانشناس، کهنالگوها را میبیند.
- یک مدیر شرکتی، «نوآوری مخرب» را در آن تفسیر میکند.
و با این حال، نمادهای آن چنان کهن و غریزی هستند که گویی در دیانای ما حک شدهاند.
🎭 جهش دیوانه، انتخاب عاشقان، چرخش چرخ سرنوشت—اینها یادآور این حقیقتاند که ترسها و آرزوهای انسانی از سال ۱۴۴۱ تاکنون تغییر چندانی نکردهاند.
ما هنوز هم به دنبال عشق میدویم، از فقدان میترسیم، و با ناشناختهها دستوپنجه نرم میکنیم.
اما این راز اصلی تاروت نیست.
جادوی آن در پیشگویی آینده نیست.
❌ کارتها سرنوشت را مشخص نمیکنند.
✅ بلکه ما را وادار میکنند لحظهای مکث کنیم.
🎯 در دنیایی که وسواس پاسخ دارد—الگوریتمها به ما میگویند چه بخریم، با چه کسی قرار بگذاریم، چگونه زندگی کنیم—تاروت ما را مجبور میکند که با پرسشها بنشینیم.
💭 چرا امروز برج مرا نگران میکند؟
🌟 ستاره میخواهد چه چیزی را به من یادآوری کند؟
کارتها سرنوشت را املاء نمیکنند.
آنها حقیقتهای خاموشی را که زیر نتفلیکس و فهرستهای انجام کار دفن کردهایم، آشکار میکنند.
و با این حال، تاروت دوام میآورد.
📢 تجاری شده است.
⚖️ سیاسی شده است.
🎭 حتی سطحی و پیشپاافتاده شده است.
اما مانند رودی که در سنگ مسیرش را میتراشد، همچنان جاری است.
از محافل فمینیستی مادرصلح در دههی ۷۰ تا اپلیکیشنهای تاروت مبتنی بر هوش مصنوعی در آینده—
جوهرهی آن پابرجا میماند:
🔮 ابزاری برای رویارویی با «الآن».
پس، تاروت چیست؟
🖼️ هنر است یا جادو؟
📜 تاریخ است یا فریب؟
شاید، به سادگی، یک گفتوگو است.
💭 گفتوگویی با خودمان.
همان زنی که در بروکلین دستهایش را روی کارتها میکشد، حقیقت را از قبل میداند:
🔮 آینده در کارتها نیست.
📍 آینده در انتخابهایی است که پس از گذاشتن آنها انجام خواهد داد.
یک اندیشهی پایانی:
بزرگترین درس تاروت جادویی نیست—بلکه مهربانانه است.
✨ تاروت در گوش ما زمزمه میکند:
( تو لازم نیست کل مسیر را ببینی. فقط قدم بعدی را بردار.)
متون دانشگاهی پایه دربارهی تاروت
۱. دِکِر، رونالد، مایکل دِپاولیس، و مایکل دامِت
🔹 A History of the Occult Tarot, 1870–1970.
📍 لندن: داکوورث، ۲۰۰۲.
📖 بررسی جامع و دانشگاهی دربارهی دگرگونی عرفانی تاروت، که افسانههایی مانند «ریشهی مصری» آن را رد میکند و ارتباطش با جوامع مخفی را دنبال میکند.
۲. پلیس، رابرت ام.
🔹 The Tarot: History, Symbolism, and Divination.
📍 نیویورک: تارچرپریگی، ۲۰۰۵.
📖 تحقیقی متعادل دربارهی هویت دوگانهی تاروت—هم بهعنوان یک بازی و هم بهعنوان یک ابزار معنوی—به همراه تحلیلی غنی از نمادشناسی آن، از دستههای قرونوسطایی تا نسخههای مدرن.
۳. دامِت، مایکل
🔹 The Game of Tarot: From Ferrara to Salt Lake City.
📍 لندن: داکوورث، ۱۹۸۰.
📖 تاریخی دقیق از بازیهای کارتی اولیهی تاروت در اروپا، نوشتهشده توسط فیلسوفی که با استفاده از اسناد آرشیوی، ادعاهای عرفانگرایان دربارهی منشأ فراطبیعی تاروت را رد میکند.
۴. هوسون، پل
🔹 Mystical Origins of the Tarot: From Ancient Roots to Modern Usage.
📍 راچستر، ورمانت: دستینی بوکز، ۲۰۰۴.
📖 بررسی نمادگرایی تاروت از طریق هرمسیسم، کیمیاگری، و اومانیسم رنسانس، همراه با مقایسهی تصویری دستههای تاریخی.
